نامه ها٬ شماره ١٣٧

سياوش دانشور

٢٢ بهمن چه ميشود؟
چشم انداز حزب برای 22 بهمن چیست؟ آیا مردم در ابعاد گسترده به خیابان خواهند آمد؟ حزب ارزیابیش از روند اعتراضات مردمی چیست؟ آرمان از تهران

آرمان عزيز٬
براى ٢٢ بهمن هم مردم و هم حکومت اسلامى خود را آماده ميکنند. دو جناح حکومت تلاش دارند اينروز را به روز دفاع از خمينى و بزرگذاشت "انقلاب اسلامى" و قدرتنمائى عليه مردم آزاديخواه کنند. مردم نيز تلاش دارند در فرصت ٢٢ بهمن ميخى ديگر بر تابوت رژيم اسلامى بکوبند. ترديدى نبايد داشت روز ٢٢ بهمن به روز رودروئى با حکومت اسلامى تبديل ميشود. اما حتى اگر دراين روز هيچ اتفاقى نيافتد معنى اش اين نيست که با يک روال فروکش کردن اعتراضات روبرو هستيم. وضعيت جامعه انفجارى است و سياست اعدام و بگير و ببند مردم را عصبانى تر کرده است. مردم بدرست پاسخ سياست اعدام را با اجتماعات مکرر هزاران نفره در مقابل زندان اوين و آزاد کردن تعدادى از زندانيان سياسى دادند. حکومت هر سياستش با شکست روبرو ميشود و مردم در پس مانورهاى حکومت و جناح هايش قدرت خود را ميبينند. نفس اينکه خامنه اى به سنگر "قانون اساسى" ميخرد٬ خط "اعتدال" ناگهان صحنه را اشغال ميکند و موسوى و شرکا تسليم "آقا" ميشوند٬ و دو هفته طول نميکشد که تهديدها از هر سو مجددا بالا ميگيرد٬ نشان ميدهد که بن بست و فلج نابود کننده حکومت راه حل ندارد. نه بالائى ها راه حلى براى سازش و کنترل مردم دارند و نه پائينى ها با سازش بالائيها به خانه شان ميروند. براى هر سه سوى معادله سياسى ايران روند اوضاع به سمت تعيين تکليف قطعى ميرود. مردم به هيچ ترکيبى از جمهورى اسلامى رضايت نخواهند داد و دقيقا به همين دليل جدال در ميان حکومتيها تشديد و بحران همه جانبه حکومت وخيم تر ميشود. راه حل اين بحران سرنگونى است.

و بالاخره امروز بيش از هر زمان براى مردم روشن شده که اين حکومت به انقلاب ۵٧ ربطى ندارد. ضد انقلاب اسلامى را سرکار آوردند تا انقلاب ۵٧ را درهم بکوبد. تنها با شکست آن انقلاب آزاديخواهانه بود که مرتجعى مانند خمينى بعنوان "رهبر انقلاب" زير نور رفت و "انقلاب اسلامى" تراشيده شد. نسل انقلاب ۵٧ براى اسلام و خمينى و ارتجاع قرون وسطائى انقلاب نکرد. حکومت اسلامى خمينى و شرکا محصول سرکوب انقلاب است و تا امروز نيز با سرکوب و قتل عام مخالفين سرپا مانده است. استبداد اسلامى ادامه استبداد سلطنتى است و مبارزه نسل جديد امروز براى آزادى و برابرى و رفاه ادامه تلاش نسل بخون خفته انقلاب ۵٧ است. اين حکومت را بايد با قيامى ديگر سرنگون کرد. ٢٢ بهمن روزى در ادامه تلاش مردم انقلابى براى بزير کشيدن اين نظام است. موفق و پيروز باشيد.
 
 حزب نظرش چيست؟
امروز با چند نفر از فعالین کارگری نشستی داشتیم و در مورد اوضاع سیاسی ایران به کدام سو میرود بحث داشتیم. یکی از مباحث داغ به میدان آمدن مردم در ابعاد گسترده بود. یکی از رفقای کارگر تحلیلی داشت که اينجا با شما در میان ميگذارم و در عین حال ميخواهم پاسخ حزب را در این زمینه بشنوم. این رفیق میگفت ما انتخابات را بهانه ای کرديم که همه بیایند شرکت کنند. دعوت از مردم براى شرکت در انتخابات نه از سر قبول این حکومت بلکه سياستى بود که براساس آن باید این فضا را می شکست. انتخابات تنها ابزاری بود که میشد مردم را در ابعاد گسترده به میدان آورد. این حرکت را ما انجام دادیم و به سهم خود تلاش کردیم مردم شرکت کنند. بعدش هم مسئله تقلب را طرح کرديم که خود هین مسئله ابزاری باشد برای به میدان آمدن وسیعتر مردم علیه یک بخش از حکومت.  یعنی ایجاد شقه بزرگی در درون خود حکومتیتها. اگر چه به خیابان آمدن میلیونی مردم توهمی به بخش اصلاحگران حکومتی ایجاد کرد اما ابعاد اعتراضات از دست هر جناح و دسته ای خارج شد و شعارها هر روز رادیکالتر می شود. ما باید در عین اینکه تلاش ميکنيم که این شکاف عمیقتر شود اما خودمان را برای نبرد نهائی آماده کنیم. سعید از اصفهان.

سعيد عزيز٬
آنچه اين دوست عزيزمان گفته است توجيه بسيارى از کسانى است که در انتخابات شرکت کردند. همه و هر کسى بنوعى در نگاه به گذشته در جستجوى تائيدى بر عمل امروز خويش اند. برخى عامدانه تلاش ميکنند نادرستى سياست شان را اينگونه توجيه کنند که اگر مردم در انتخابات شرکت نميکردند که با وضعيت امروز روبرو نميشيدم! گوئى با انتخابات تاريخ ايران عوض شده و شرکت و عدم شرکت در اين نمايش کليد طلائى توضيح وضعيت امروز است. اما واقعيتى دراين تحليل و ارزيابى وجود ندارد. براى روشن شدن بايد مسائل را از هم تفکيک کرد.

روش برخورد احزاب سياسى به حکومت و تاکتيک آنها مثلا در قبال نمايش انتخابات٬ با روش برخورد و تاکتيک توده مردم به همين موضوع ضرورتا يکى نيستند. يک حزب سياسى سرنگونى طلب که اين نظام را برسميت نميشناسد نميتواند در "انتخاباتى" که خودش و اکثريت عظيمى حق شرکت در آن را ندارد فراخوان شرکت به مردم و کارگران بدهد. در برخورد به مسئله نمايش انتخابات جنبشهاى سياسى مختلف و احزابشان روشهاى متفاوتى داشتند. طيف عمده جنبش ملى اسلامى و همينطور بخشى از ناسيوناليستهاى عظمت طلب و قوم پرست اپوزيسيون و برخى از چپها دعوت به شرکت در انتخابات کردند. ما بعنوان يک حزب سرنگونى طلب انقلابى و کمونيست بدرست فراخوان عدم شرکت در اين مضحکه را داديم و اگر چنين سياستى نداشتيم در موقعيت امروزمان نبوديم. رويدادهاى بعدى هر دور نمايش انتخابات رژيم بکرات اثبات کرده است که سياست انقلابى در تقابل با سياستى که ميخواهد با رژيم تعامل کند حقانيت داشته است. اينبار هم همينطور شد.

اما روش برخورد و تاکتيک مردم در ابعاد توده اى اولا با تاکتيک احزاب سياسى فرق ميکند٬ ثانيا محضورات آنها را ندارد٬ ثالثا تاکتيکى پراگماتيستى و براساس درک منفعت روز است٬ و رابعا در مواردى هشيارانه و درست است. اگر توده مردم٬ کارگران٬ زنان و نسل جديد٬ حزب سياسى و نمايندگان خودشان را داشتند که ميتوانستند در انتخابات شرکت کنند٬ آنوقت آنها به حزب خودشان راى ميدادند و نه به عنصرى از ميان آدمکشان رژيم. اگر يادتان باشد يکماه قبل از نمايش انتخابات بحث برسر سرد بودن "تنور انتخابات" و بى تفاوتى مردم بود. دليل هم روشن بود. مردم هم خاتمى و هم احمدى نژاد را ديده بودند. اما در همان اولين مناظره هاى تلويزيونى مردم متوجه شدند که شکاف در بالا عميق است. مردم با ديدن شکاف و با هدف پس راندن همه شان و تغيير تناسب قوا وارد صحنه شدند. بسيارى به همين دليل شرکت کردند و عده اى هم آگاهانه تلاش داشتند اعتراض و مطالبات ديرين مردم را در چهارچوب هاى حکومتى و اينجا "انتخاب" ميان دو عنصر حکومت اسلامى اسير و محدود کنند. خيلى زود روشن شد اين توهمات نتيجه ندارد و احمدى نژاد را از صندوق بيرون کشيدند. امرى که حزب ما چند روز قبل از انتخابات روى آن بعنوان يک احتمال واقعى تاکيد کرد و همين شد.

اوضاع بهم ريخت و مردم فرصتى گير آوردند که وسيعا به خيابانها بريزند. شرايط جديد محصول شرکت در "انتخابات" نبود بلکه محصول حماقت جناحى از حکومت بود که وضعيت را کلا به جاى ديگرى برد. شرايطى پيش آمد که برگرداندن آن به نقطه قبل از نمايش انتخابات غير ممکن بود. "جنبش سبز" حکومتى تا به انتخابات مربوط بود همينجا شکست خورد و يا شکستش دادند. اينکه بعدتر جناحى از حکومت جنگش را با جناح ديگر و بخشا مردم جنگشان را با حکومت زير اين پرچم پيش بردند٬ توضيح دهنده جدالهاى سخت درون حکومتى از يکسو و عروج توده اى مردم عليه حکومت اسلامى از سوى ديگر نيست. جنبش سبز همان دو خرداد خاتمى در قالبى جديد بود براى بقاى نظام و اعتراض مردم هم همان نخواستن هميشگى بود براى سرنگونى نظام. مدافعين موسويها و خاتميها همان قبلى ها بودند و مخالفين کل جمهورى اسلامى هم همان قبليها. تفاوت اينبود که بسرعت معلوم شد که توده ميليونى مردم اين حکومت را نميخواهد و دعوا برسر انتخابات و راى نيست. دعوا برسر بود و نبود نظام است.

مردم بدرست از شکافهاى درون حکومتى استفاده ميکنند چون قانون تحرک توده اى در اختناق با شرايط آزاد متفاوت است. مردم و مخالفين از شکاف بالائيها استفاده ميکنند اما هدف ثالثى را دنبال ميکنند. اين هدف از باز شدن فضا و درجه اى نفس کشيدن تا عقب راندن اوباش خيابانى و نيروى سرکوب٬ از تغيير تناسب قوا براى تحرک و حرف زدن تا تحميل تناسب قواى جديد به حکومت به نفع مبارزه انقلابى را دنبال ميکند. براى ما کمونيستها و کارگران بسيار بهتر است که دشمنانمان متحد نباشند٬ وحشى ترين هايشان سر کار نباشد٬ ارابه سرکوب نتواند براحتى قربانى بگيرد٬ و فاکتور مردم سنگين تر باشد. اما تمام مسئله اينست که تحميل هر عقب نشينى به حکومت و بوجود آمدن هر گشايش سياسى همواره توسط مبارزه از پائين بوجود مى آيد. نفس شکاف درون حکومتى بدون واکنش مردم نه حکومت را ضعيف ميکند و نه جنبش آزاديخواهى را تقويت ميکند. ما بايد از شکافها استفاده کنيم تا تناسب قوا را درهم بريزيم اما سياست استفاده و تکيه بر شکافهاى بالائيها با ترک برداشتن اختناق تاريخ مصرفش تمام ميشود. همين امروز و در سه ماه اخير مردم اساسا با پرچم و شعار و سياست انقلابى و جسارت بى نظير و "ساختارشکنانه" فضا را عوض کردند٬ دعواى جناحها را سمت دادند٬ سياست دو جناح را زمينگير کردند٬ و اوضاع را به نفع تمايلات واقعى و قديمى اکثريت جامعه سوق داده اند. ميخواهم بگويم نبايد تلقى يکجانبه اى از شکاف بالائيها داشت و براين اساس سياستى اتخاذ کرد که توهم به حکومت را دامن بزند. مردم بدرست بايد از شکافها و فرصتها براى ابراز وجود آزاديخواهانه خود و سياست نفى کل نظام اسلامى استفاده کنند. اما مطلقا نبايد تحت عنوان استفاده از شکاف بالائيها به نيروى جناحى از حکومت تبديل شوند و شعارها و سياستهاى آنها را دست بگيرند. اساس شکاف در بالا محصول نخواستن در پائين است و تشديد شکاف در بالا تنها ميتواند محصول مبارزه انقلابى و سياست انقلابى در پائين عليه کل حکومت باشد. موفق و پيروز باشيد.

گذار از سنت به مدرنيسم
من خودم را طرفدار مارکس ميدانم. گرايش منصور حکمت تا جائى که من دنبال کردم متحد کردن مخالفين اين نظم بود. ما شاهد بازسازى يک نئو توده ايسم در چپ ايران هستيم که همان ديدگاههاى پوپوليستى سابق را دنبال ميکند. مسئله اينست که وضعيت فعلى چيست تا بتوانيم سياست درستى را پيش ببريم. مسئله اصلى امروز ايران گذار از سنت به مدرنيسم است. سياست سوسياليستى بايد اين را درک کند. با درود ياشار مرندى.

ياشار عزيز٬
ترديدى نيست که درک وضعيت همانگونه که هست بسيار مهم است. نه فقط درک وضعيت مشخص بلکه درک روندهاى سياسى پايه اى جامعه و تقابلهاى قديمى بسيار مهم تر است. در پرتو تلقى درستى از اين دومى است که ميتوان پاسخ درست ترى به اولى داد. اما قبول صورت مسئله به صورتى که شما عنوان ميکنيد٬ معنى پراتيکى مشخصى نيز دارد و آن اين نتيجه است که امروز انقلاب سوسياليستى  در دستور نيست و بايد به نيروهاى فعلى "گذار از سنت به مدرنيته" کمک کرد. من خيلى فشرده نظرم را در مورد اين ارزيابى و نتايج آن ميگويم:

اول٬ تز "ايران در حال گذار از سنت به مدرنيسم است"٬ بحثى است که دو خرداديهاى قديم٬ پوپرى ها٬ دمکراسى خواهان و ناسيوناليستها٬ و بخشى از حکومت اسلامى بعناوين مختلف طرح ميکنند. جناح چپ اين جريان٬ گذار از سنت به مدرنيسم را بعنوان صورت مسئله سياست ايران قبول ميکند٬ و لاجرم نتيجه ميگيرد که امروز بايد کارهاى ديگر کرد. آن کارها هرچه باشد تلاش براى برقرارى فورى سوسياليسم نخواهد بود. از نظر اين ديدگاه جنبش سوسياليستى بايد بجاى سازماندهى انقلاب کارگرى نيرو و کارشان را همراه با متحدين حکومتى و غير حکومتى صرف زايمان "گذار از سنت به مدرنيسم" کنند. ما بعنوان کمونيست کارگرى به "مدرنيسمى" که قرار است روى دوش کارگران و مردم زحمتکش ارتجاع بورژوائى را بازسازى کند کوچکترين علاقه اى نداريم.

دوم٬ خط گذار از سنت به مدرنيته اتفاقا با پوپوليسم مخالف است. اما پوپوليسمى که اين خط  نقد ميکند بيشتر شبيه نقد روشهاى پوپوليستى اسلامى نوع احمدى نژاد از موضع حجاريان و گنجى است. نقد ضد پوپوليستى طرفداران "گذار از سنت به مدرنيسم" نقدى از موضع اليستيسم سياسى طبقات دارا است و ربطى به منافع آنى و آتى طبقه کارگر و جنبش سوسياليستى ندارد. از موضع نقد مارکسى و کمونيستى کارگرى٬ پوپوليسم يعنى ناسيوناليسم چپ. ناسيوناليسمى که در تقابل با اهداف جنبش طبقه کارگر عليه سرمايه است و خواهان نوعى آشتى طبقاتى و وحدت منافع در گونى خلق و مردم و انسان و ملت و غيره است. اين پوپوليسم به اين شکل و با اين مفروضات و دستگاه فکرى و سياسى شکست خورد و مضمحل شد. چپ راديکال و پوپوليست سابق تلاش دارد با همان بنيانهاى قديمى و البته به روز شده همان اهداف ناسيوناليستى را پيش ببرد که همواره عليه اهداف رهائيبخش کمونيسم کارگرى است.

سوم٬ صد سال است آن مملکت با سنت و تحجر در افتاده و مدرنيزاسيون ناقض و اختناق سياسى لازمه سرمايه دارى مانع شده که ايران شبيه کشورهاى پيشرفته شود. اما واقعيت اينست که در ايران حکومت مذهبى و سنتى و عقبمانده است اما اکثريت مردم آزاديخواه و مدرن اند. روش زندگى و تفکر و تمايلات نسل جديد نه فقط سنتى و مذهبى نيست بلکه ضد مذهبى و ضد اسلامى است. اختناق نميگذارد که چهره مدرن جامعه خود را تماما نشان دهد. اينکه نيروهائى در بالا تحت فشار پائين دارند خودشان را قطره چکانى با تمايلات قديم تر و ريشه دار جامعه تطبيق ميدهند٬ معنى اش اين نيست که ما با روندى روبرو هستيم که ايران در حال "گذار از سنت به مدرنيسم" است. اين تز فرضش اينست که جامعه "سنتى و اسلامى" است و امثال "نوانديشان دينى" و لوترهاى اسلامى هم پرچمداران "مدرنيسم"! خود شما بعنوان "طرفدار مارکس" دراين چهارچوب چه تعريفى از خود ميدهيد و خود را متعلق به کدام اردو ميدانيد؟  

چهارم٬ کمونيسم منصور حکمت بر خلاف نظر شما نه بر وحدت طلبى مخالفين رژيم که بر نشان دادن تمايزات و تفاوتهاى جنبشهاى سياسى در متن جدال طبقاتى تکيه داشته و دارد. وحدت اگر معنى اى براى ما دارد فقط درون طبقاتى و جنبشى و براساس منافع انترناسيوناليستى طبقه کارگر است و نه وحدت جنبشهاى متمايز و متخاصم طبقاتى. و تاکيد اين موضوع لازم است که کمونيسم بدهى خاصى به مدرنيسم ندارد. کمونيسم تاريخا جنبشى مدرن و منتقد متاخرترين و پيشرفته ترين شکل و مناسبات جامعه طبقاتى بوده و هست و از همين موضع مدرنيسم سوسياليستى با عقب ماندگى فکرى و فرهنگى در جامعه و در ميان راست و چپ مقابله کرده است. مدرنيسم کمونيسم اساسا بر اهداف و حقوق جهانشمول انسانها و جهت رو به جلوى جامعه تکيه دارد که جنبش طبقه کارگر همواره مبشر آن بوده است.

پنجم٬ حزب توده پوپوليست نبود٬ يک جريان ناسيوناليست اصلاح طلب بود. سياست به رنگ هر مرتجعى در آمدن براى حزب توده از سر پوپوليسم نبود٬ منفعت اردوگاهى اش ايجاب ميکرد مثلا با فلان ژنرال سرکوبگر يا فلان آخوند و يا جريان مرتجع مذهبى در جهان سوم همراهى شود. اين تز راه رشد غير سرمايه دارى و سياستهاى سرمايه دارى دولتى شوروى در قبال کشورهاى موسوم به "جهان سوم" بود که جريانات پرو سوويت را به اين سياستها سوق داد. خودشان مذهبى نبودند اما ناسيوناليست و رفرميست بودند .

ششم٬ احيا مجدد خط پوپوليستى قديم در شکل نئو توده ايسم در ميان چپ٬ هرچند اين عبارت به نظر من دقيق نيست و دگرديسى چپ غير کارگرى را منعکس نميکند٬ ممکن است. بايد مشخص حرف زد. به نظر ما اتخاذ سياستهائى با هر عنوان و بسته بندى تئوريک که کنار بخشهائى از بورژوازى قرار ميگيرد و کارگران را دعوت به حمايت از جناحى از طبقه حاکم ميکند٬ همواره خطرى است که جنبش سوسياليستى طبقه کارگر را تهديد ميکند. توجيهات اين خط نيز همواره اتکا به شرايط مشخص و صورت مسئله مشخص جامعه بوده است. در اين ديدگاه ظاهرا در ايران تحت سلطه سرمايه دارى نوبت سوسياليسم هيچوقت نميرسد. همين بحث "گذار ايران از سنت به مدرنيته" که اساس بحث دو خرداديها و سبزها و جمهوريخواهان ايرانى امروز يعنى همان توده ايستهاى سابق است٬ يکى از آنهاست. موفق و پيروز باشيد.

حق با ما بود
رفقای عزیزم دوست دارم بگم حق با ما بود. همین چند سطر را می نویسم که در این تند پیچ حزب اتحاد کمونیسم کارگری مواضع اصولی را گرفت. باور کنید تردید ندارم اگر نادر بود شما را تشویق می کرد. حق با حزب ما بود باید این را فریاد زد. حزب ما نه مثل آقای مدرسی جنبش اعتراضی را دو دستی به جناحهای رژیم تقدیم کرد و نه مثل آقای تقوائی که موسوی را گذاشت کنار دست مردم و با ایشان کشتی نگرفت. رفقا طی 3 سال اخیر و اوضاع متحول سیاسی در ایران حزب تیز بود و هوشیارانه عمل کرد. افتخار میکنم یکی از اعضای این حزب هستم و در کنار شما کمونیستهای کارگری واقعی مبارزه می کنم. ميخواهم بدانم دو حزب دیگر چه جوابی دارند به مردم بدهند؟ زنده باد منصور حکمت٬ زنده باد حزب اتحاد کمونیسم کارگری. سیامک مرادی

سيامک عزيز٬
حقانيت سياسى را بايد گفت و تاکيد کرد و به همه نشان داد و منشا جذب نيرو کرد. حزب به وجود رفقائى مثل شما افتخار ميکند و اگر اين حزب افتخارى دارد متعلق به همه اعضا و کادرها و فعالين شريف آنست. اين حزب مارکسيستها و کمونيست کارگريهاى دو آتشه و سازش ناپذير و انقلابى و آرمانخواه است. حزب را تقويت و گسترده کنيد و پرچمش را در هر کارخانه و محله بکوبيد. موفق و پيروز باشيد.

 من عضو هستم
سلام٬ من تازه تقاضای عضویتم را ارسال کردم آیا رسما به من پاسخ میدهید؟ جلال شکیبا.

جلال عزيز٬
به حزب خودتان خوش آمديد. پیوستن شما را به صفوف حزب اتحاد کمونیسم کارگری تبریک میگوئیم. امیدواریم ظرفیتها و توانائی فردی و اجتماعی شما منشا گسترش فعالیت و امکانات و قدرت عمل حزب شود. پاسخ شما را جداگانه ميدهيم. موفق و پيروز باشيد.

 فعال حزب هستم
من را بعنوان فعال حزب قبول کنید. بخاطر شرایط از ارسال فرم عضویت فعلا خودداری می کنم. به من بگویید چکار باید بکنم. با تشکر بابک از تبریز

بابک عزيز٬
به صفوف حزب اتحاد کمونيسم کارگرى خوش آمديد. با شما جداگانه حرف ميزنيم. کار هر کمونيستى امروز شناساندن حزب و اهداف انقلابى و کمونيستى کارگرى اش٬ جذب نيرو براى حزب٬ فعاليت کمونيستى در ميان کارگران و جنبشهاى آزاديخواهانه در جامعه است. موفق و پيروز باشيد. *